شاید دوباره ابری در آسمان به شکل تو پیدا شود
و از نامت شوریدگی بریزد، بارها؛
دیروز
وقتی آیینه ها از انعکاس تو خالی شد
بر پنجره ها خزان بارید
ثانیه ها از غفلتم گذشتند
حالامرگ مرا بانام کوچکم صدا می زند
جاده ها یک به یک خودکشی می کنند
وسفر دور باطلی است
بی تو؛
هنجار ها چقدر کسالت بارند
وقتی هیچ واژه ای دغدغه ی تورا نداشته باشد
چرا هیچ کس حجم بودنت را حس نمی کند
اینجا یک نفر به نبودنت مبتلاست.

نظرات شما عزیزان:
|